پسری با کفش های کتانی

تمرین سانسور نکردن حرف دل

پسری با کفش های کتانی

تمرین سانسور نکردن حرف دل

در گذشت از چهار راه حوادث...

 

 

 

  امیدوارم این عکس که واست درست کردم رو به عنوان قدر دانی از طرف یکی از تماشاچیای کوچیکت قبول کنی

 

 

سال 1314 بود که تهران نوزادی رو در آغوش گرفت تا اون رو برای دنیایی بزرگ کنه... 

مثل بقیه انتخاب شده ها... قطاری نبود که از همون اول تو ریل خودش قرار گرفته باشه... 

داروسازی رو انتخاب کرد ، فهمیده بود کیمیا گره...! اما کیمیا تو دارو سازی واسش معنا نشد.. 

بیست ساله بود که ساموئل خاچیکیان با دعوت به بازی کردن در چهار راه حوادث ریل این قطار  

کوچک در حال رشد رو عوض کرد تا بتونه خرامان در صحنه تماشا گذر کنه از این چهار راه حوادث 

به نام دنیا... 

تاریخ سیاسی کشورش هم نتونست اون رو از ریل خودش خارج کنه اون فقط هنر رو میدید... 

و دوست داشت همه اون رو ببینن.. بعد از عوض شدن خیلی چیزا با ساختن فیلم تاراج ، به  

همه دوستاش گفت که : من عوض نشدم... 

امیر ایرج قادری که روحش حتما شاده از این همه یاد دوست دارانش...بالای چهل بار کارگردان 

 چهار بار نویسنده ،هفتاد بار بازی و نه بار کار تهیه رو تجربه کرده و فقط یک بار از دنیا رفت  

این قطار تجربه و کاش اونایی که از ایستگاههای پایانی خبر داشتن بیشتر به این قطار  

میرسیدن... که لوکومتیو ران اینجوری از درد سینه و ریه از پای در نمیومد.ما هم میدونیم  

عمر دست کسیه که خود ایرج هم بار ها از وجودش حرف میزد ،اما میتونستیم دین خودمون رو  

بجا بیاریم... 

اون مرد زحمتکش خیلی دود این قطار رو خورد...این قطار با این همه بار تجربه چرخ به چرخش باید نوشته میشد ولی افسوس که در گذشت از چهار راه حوادث.. 

یادش گرامی و روحش قرین رحمت لا یزال هنر دوست هستی یعنی خدا...  

 

 

 

پانزده روزه بیداری...

داستان پانزده روزه بیداری من توی اورژانس بیمارستان میلاد ، بالای سر بابای عزیز ،  

که بر اثر فشار بالا خونریزی مغزی کرده بود ... تا روزی که به خونه برگشت تا فارغ از بوی بیمارستان بهبودی خودش رو بدست بیاره...

ادامه مطلب ...