پسری با کفش های کتانی

تمرین سانسور نکردن حرف دل

پسری با کفش های کتانی

تمرین سانسور نکردن حرف دل

به راستی چه رازی در چفیه نهفته است؟

به راستی در چفیه چه رازی نهفته است که با اشک وخون آشناست و هنوز در کنار امام شهیدان ، دستمال بی ادعاست؟

در حسینیه ی امام ، سینه زده ای ؟ چفیه ای را که بر شانه ی قبله هاست ، دیده ای؟
در جمکران الغوث و الامان ، گفته ای؟چفیه ای را که راهنمای جست وجوگران مهدی زهرا است ، دیده ای؟
در دانشگاه نماز خوانده ای؟چفیه ای را که سجاده ی اهل معناست ، دیده ای؟
به بهشت زهرا رفته ای ؟چفیه ای را که در قاب عکسی با قرآن و اسلحه ای همراه است ، دیده ای؟
به راستی در چفیه چه رازی نهفته است که محرم رمز یا علی و یارضا است و هنوز بر شانه ی قلب های شکسته پا بر جاست؟
خاک شلمچه را بوییده ای ؟ شکفتن بی صدا ی بغضی در گلو مانده را دیده ای؟
از قطره قطره اشک فرو ریخته بر چفیه ای ، فشرده شده لای دندان ، حدیث درد خوانده ای؟
چه می خوانی ؟ توهم بخوان!
آه از ترکش تهمت!
فریاد از خاموشی دیروز!
امان از خنجری که از پشت فرود می آید و صدا ندارد!
چفیه ...! چفیه! ای شال شب های سرد کردستانم!
چفیه ! ای چتر روزهای گرم مهربانم!
چفیه...! چفیه! ای یادگار یاران و همه ی آبرویم!
ای آبروی باران و ای ابر آرزویم!
با درد فشار دندان هایم بساز که از درد نو می سوزم. 

 

این هم مال وبلاگ عزیز حزینی بود که در گرداب غم فرو ریخته بود!نظرات شما باعث تسلی روح این جوان میباشد! صمیمانه میفشارم... 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد