بر شب ظلمانی من قمر تویی تو...
شاید حال خراب من از این شبها هم باشه...
که یه بانو رو که همیشه از بزرگیش شنیدیم دارن غریبونه از کنار کومه ها میبرن تا یه جای امن واسه آرامگاهش پیدا کنن .. جایی که دیگه کسی نتونه بانو رو پیدا کنه..
آخ که ما هم ناله میکنیم و بچه های بانو هم تو اون شب ناله میکردن ...
ناله ما کجا و ...
آخ آخ که همین الان داره میسوزه سینم از این همه غریبی...
چشامو میبندمو یاد تو میفتمو لحظه خوب عاشقی...
در غربت دل تنگم برس به دادم...
و این داستان ادامه داره...