پسری با کفش های کتانی

تمرین سانسور نکردن حرف دل

پسری با کفش های کتانی

تمرین سانسور نکردن حرف دل

۱۳ روز گذشت...

سلام... قراری داشتم با دلم که هر چی سرش میاد تو سال جدید رو بنویسم و با لحظه لحظه های گذشته ام در آینده حالی خوش داشته باشم...سال شروع شد اما نو نشد در امتداد بود در امتداد لحظه های سال پیش...همه بیدار بودیم تا ۲ ساعت به صبح و خوابیدیم تا ۲ دقیقه به پایان...همه سر پا بودیم و خسته یادش بخیر حالا خوبه سال پیش نشسته بودیم و الان سر پا سال رو عوض میکنیم وای به حال سال بعد...آغاز سال یکهزارو آخ آخ آخ این جمله که گفته میشه من چشام میچرخه سمت چشای مادرم و بابام که با تکونهای کوچک تنشون اشک رو به بیرون راهنمایی میکنن...آخ آخ که چرا روم نمیشه منم مثل اونا اشک بریزم...آروم ترین سلام سال رو میشنموی با عاطفه ترین بوسه سال رو صاحب میشی آخ که کاش لحظه تحویل روز هم داشتیم و هر روز...خیلی خوابم میومد ... خونه تکونی و از اونور انجام ندادن اونچه باید انجام میشد... 

بیاید بریم بخوابیم...هیشکی نیومد! من رفتم چون واقعا دیگه داشتم... داشتم که میخوابیدم به مادرم که پاش دیگه حتی قدرت نشستن هم نداشت رو کردم و گفتم بسه دیگه خیلی خسته شدی بیا یکم استراحت کن ... گفت باشه حالا میام... که در زدن و داداشم با ۲ قلو هاش وارد شد و مادرم که تازه دراز کشیده بود..بلند شد و به سمت نوه هاش رفت!(مادر من حالا میخوابیدی بعد میرفتی ) -- نه اون کوچولوها سید هستن احترامشون واجبه... خلاصه من هم پا شدم سلام علیک و این حرفا اِ پس سیب ۷ سین کو ! محمد امین برش داشته بود و یه گاز تپل بهش زده بود! 

تغس و پر رو مثل همیشه ... عذر خواهی کردم و راهی جانانم یعنی متکا شدم... خوابیدم مدتی بعد بیدار شدم ساعت نشون میداد که ۲ ظهره همه جا ساکت شده بود ن صدای بچه نه مهمون نه مادر نه پدر سکوت مطلق...(ادامه دارد...

ای دل دیگه بال و پر نداری ...

ای دل دیگه بال و پر نداری داری پیر میشی و خبر نداری... 

انگار همین دیروز بود که چشمم به دست دایی ،شوهر خاله و اسم و رسم دارای فامیل بود که ببینم چقدر اسکناس واسه عیدی آماده کردن...و کلی ذوق لباس نو داشتم ، یه شلوار لی با یه 

جیب پر پول نو...یه تیشرت که مارک پشت گردنش از نویی گردنم رو میزد.و بوی نویی که داشت دماغم و حال میاورد...وارد چرییات و عشق و حال هاش نمیشم که مهمون بودی یا مهمون خونتون بود میشد انجام داد...بوی آجیل و میوه و بوی دود سیگار دایی بزرگه که با بوی خیار قاطی شده  

تا ۳ ساعت بعد رفتنشون تو فضا پر بود هم که جای خود...امسال همون پسر با یه شلوار لی  

با یه جیب پر پول کهنه چند تا بچه چشم به دستش داشتن که چند تا اسکناس آماده کرده .. 

بچه داداش بچه باباش خلاصه...دیگه کسی حق نداره تو خونه سیگار بکشه آخه مامان بابا سنشون بالاست...تا سومین روز عید از هیچ مهمونی خبری نبود..بجز داداش و زن داداش و میدونی دیگه..چی بسر عید اومده؟شاید فقط واسه من اینجوریه!!!خیلی سخته صدای آشناهاتو از پشت اس ام اس بشنوی..همه اینا یه لحظه از جلو چشم رد شد..بعد سومین روز عید هم...خیلی سازمان یافته و قراردادی یکی یکی فامیلا اومدن و کمتر از ۱ ساعت و یک جمله (باید خونه فلانی هم بریم!!!) زحمت دادیم... اسکناس تبدیل به سکه شده (این تنها رسمیه که برگشته به حالت اصلی زمان قدیم!!) خدایا کاش یکی از همین شبای عید خواب یکی از عیدای قدیم رو ببینم.. خیلی دلم تنگ شده واسه اون روزای بی درد.. بی درد پا واسه ماما بی درد کمر واسه بابا...خنده های از ته دل ... توجه های بی ریا!!!بعد همه این حرفا یه سر به شناسنامم زدم! اوووه خیلی از اون سالا گذشته دادا...یه سال دیگه هم روش چقدر زود گذشت!بچه گی که هیچ جوونی هم داره میپیچه به بازی و بازم هیچ!!!عیدت مبارک تو که تا اینجای حرفامو خوندی اگه بچه ای دقیقه به دقیقشو بنویس اگه بزرگی واسه دقیقه به دقیقش احترام بزار و لحظه ای اشک واسه نبودش..مثل من مثل هرکی که نه افسوس گذشته بخوره، بلکه مثل کسی که آینده هم نمیتونه شادش کنه..لحظه ای اشک شوق واسه داشتن گذشته ای شاد بریز..انگار عید مثل محرم افتاده تو زمستون...!!! بارون میاد برف میاد و آسمون هم اشک شوق واسه قبلنا و آفتاب عید میریزه...خدایا عوض کن حالمو تو سال جدید که فقط تو میتونی و حال من در گرو حال جمعیه که میدونم حالشون خیلی خوش تر از امسال بوده...آمین!!!خدایا کاش بجای اینکه واسه تحویل سال میکروفن رو جلوی لوله توپ ببرن تا صدا شلیکش سال جدید رو نوید بده! بلندگو رو ببرن جلو دهن بلبل!!!خلاصه سالی که نکوس جوجه رو آخر پاییز پای لرزش میشینن!!!عید با همه غما و شادیهاش مبارک همین که خانوادم در کنارم هستن خوشحالم.. واسه بابای دوستم هم دعا کنید که سال تحویل رو تو کما بوده!اگه این متن رو میدادم اون مینوشت چیا که نمینوشت!ایشالا خوب شه بابات...