پسری با کفش های کتانی

تمرین سانسور نکردن حرف دل

پسری با کفش های کتانی

تمرین سانسور نکردن حرف دل

عجب!

کسی حس خوندن نداره و این همه آدم در حال نوشتن! عجب!واسه کی مینویسم! 

 

چی شد به تو!

چی شد به تو که گرفتار شدی رفیق! 

تو که به قول بزرگترا هنوز سنی نداشتی؟! 

چی شد به تو رفیق!؟ 

مشتی از اون روز که تورو میشناسم در حال سوال کردنی، مگه نه!؟ 

تا حالا یه جواب درست واسه سوالات پیدا کردی یا نه؟! 

سوال هایی که بچه گی از آشناهام میپرسیدم یادم نمیاد ولی جواباشون، چه خوب یادم مونده! 

بزرگ که شدی خودت میفهمی!آخ از دست این جواب... 

حالا فهمیدی آقاجون؟ 

تو بپرس حالا بزرگ شدی؟!!! 

بزرگ شدن واسم یه آرزو بود، اما از اونجا که به هیچکدوم از آرزوهام نرسیدم ،حتمی بزرگ هم نشدم! 

همینه که هیچیو نمیفهمم! 

اگه به ۳ تا از سوالام درست جواب میدادن شاید جور دیگه ای میشد... 

دنیا... رابطه... اون دنیا!!! 

تازه فهمیدم..این من نبودم که جواب رو نمیفهمید. اونی که دستم تو دستش بود جوابی نداشت٬! 

میدونی چرا؟ 

نه! 

چون اون سوال رو شب عید وقتی خونمون بود و داشت با بچه هاش کلنجار میرفت و سنی ازش گذشته بود پرسیدم! 

دنیا رابطه اون دنیا!!! 

ــــــــــــــــگفتـــــــــــــــــــــ :ـــــــــچی بگم والا تا حالا این مدلی بهش فکر نکردم! 

 

خواستم بگم خان باجی وقتی یه بچه ازت یه سوال میپرسه، بهش فکر کن چون اون بیشتر از تو ،به اون چیزی که باید فکر میکنه... 

بگذریم... 

چی شد که گرفتار شدم... 

وقتی واسه پیدا کردن جواب هر سوال خودت باید آستین بالا بزنی مطمئن باش گرفتار هم میشی... 

شاید فقط واسه من اینجوری بوده و باشه... اما من راهی مقصد بودم و گرفتار همسفرایی شدم که راهی مقصد نبودن...اونا تو دنیا پیاده شدن و رفتن ... من منتظر فطار بعدی ام!!! 

 با خودم میگم: 

اگه گمراه نمیشدم...شاید الان رسیده بودم...!!! 

 

این داستان ادامه داره...

خدا نگهدار

کلمه با ارزشیه... به راحتی به کسی نگو این کلمه رو...

خدا نگاه کن

خدا نگاه کن بنده هاتو... 

 

فکر میکنن هیچوقت نمیمیرن و وقتی میمیرن گرد و غبار و خاک حتی سنگ قبرشون رو از یاد میبره.. 

 

توی ۱ دقیقه دل رو میشکونن و نمیدونن واسه التیام بخشیدن به اون درد سالها باید سخت گذروند... 

 

کل عمر و سلامتیشونو میدن برای بدست اوردن پول و بعد کل داراییشونو میدن واسه بدست اوردن 

سلامتیشون... 

 

یه عمر در حسرت بزرگ شدن میشینن و وقتی بزرگ میشن ارزو میکنن به دوران کودکی برگردن 

 

خدا نیگاه کن بنده هاتو  

 

خدا این ها همه از کجا اب میخوره ... 

 

اصلا اب میخوره؟؟؟  

 یه وصیت دارم واستون... 

سنگ و چوب به آدم وفا نمیکنن.. به هیچکی وفا نمیکنن 

مرگ واسه همسایه نیست.. 

پس بیایم تا نظر سنگ و چوب عوض نشده تا بشن وفادار ترین دوستامون  

قدر بودن ها رو بدونیم . نرنجونیم.به قول یکی از دوستام ،  

وقت کمه! 

 

خدا نیگاه کن...

خداااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا 

 

...